روزنوشت 28 خرداد 1390
شلام!شلام!
امروز اومدیم که دپرسی تموم بشه!
ضمنا امروز ،روز تولد خاله گوهره!ویادش بخیر خاله جون اون روزی که کوچولو بودی و با اون شیرین زبونی میرفتی برای بابا حسین نازنین در رو باز میکردی
که بره سر کار!وتویه همچین روزی سالها پیش، اتفاقی باباحسین عصبانی بود وتو یواشکی بهش گفته بودی
:بابا امروز چه روز بدیه!نه!
وبابای مهربون ما هم شب که برگشت خونه!یه کیک برات گرفته بود که روش نوشته بود گوهر جون امروز چه روز خوبیه!
وهمیشه این خاطره تو ذهن همه ما موندگاره!
در هر صورت تولدت مبارک و در کنار عمو پویا و آروشا خانوم قندی همیشه شاد باشین!
واما روز پدر هم گذشت که مامان حسابی تو یه همچین روزی قاطی میکنه ،با اینکه سالگرد قمری ازدواجشون با بابا هم هست اما اعصاب معصاب نداره
و کلافه است اماامسال یه کار خوب کرد که خیلی آرومش کرده ورفت دیدن عمو الیاسش که بوی باباش رو میده
و کلی بغلش کرد وماچش کرد
و تموم بغضش خالی شد!
هر چند دیدن جای خالی باباش تو مغازه بغلی خیلی سخت بود
اما امسال خیلی راحت شد!
وبایه عموی نازنین دیگه اش هم حرف زد که خدا رو شکر وامیدواره که کدورت وناراحتی از دل همه دور بشه به امید خدا!
واما دیدن بابا حسین هم رفتیم که البته مامان میترا صبح ازم پرسید:مهربد میخواهیم بریم دیدن بابای من!تو اصلا میدونی اسمش چیه؟ و من هم گفتم"بابا حوسین"
وقیافه مامانم دیدنی که اشک تو چشماش جمع شده بود!
واونجا که رسیدیم بهش سلام کردم و گفتم بابا حوسین روزت موبارک و ههههه مامان با کلی زحمت سنگ قبر رو تمیز میکرد
و من بدو یه پارچ آب میریختم تازه هههههه دوباره روش
وایمستادم و از اول!بساطی داشتیم!
بابا مهدی نازنین هم کلی به ما کمک کرد و تموم اتاقم رو جمع و جور کردیم
اما چند ساعت بد انگار نه انگار وبنده همه چیز رو پخ و پلا کردم
وشام هم رفتیم بیرون و مامان وبابا میخواستن یه جوری من رو گول بزننن چون بهم قول پارک داده بودن ومامان میخواست زود بره خونه وسریال ببینه
من هم ههههه زرنگ
لقمه آخر رو نخورده گفتم:مامان جون مممنونم که من رو میخواهین ببیرین پارک!
وطفلکی بابا مامان رو دم خونه پیاده کرد
ودوتایی رفتیم پارک مردونه!
وامادعا میکنیم:
خدا همه بچه ها رو برای پدرو مادراشون سالم وسلامت نگه داره و همچنین همه پدر و مادرها رو هم برای بچه هاشون سالم وسلامت نگه داره!
روز پدر مبارک . متنت بغض گلوم رو گرفت . خدا رحمت کنه پدر شما رو . باری دعا آخرت هم یه آمین بلنددددددددددددددد ولی امروز اومدم اینجا با ذوق و شوق تولد مهربد جونم رو تبریک بگم . ایشاله تولد 120 سالگیش . همیشه سالم و خوش باشید کنارهم